به طور عجییییییبی کپشننویسیش به من رفته!!!!!
یه بندهخدایی، تقریبن سه سال پیش، به من گفت که تو دوستیت تجدید نظر کن!
بعد من هر چند وقت یهبار، یاد حرفش میافتم، میخندم به بندهخدا! تو دلمم میگم چه حرفی زده بیچاره...
ینی مریم که جواب همهی پنجا شصت نفری که زیر یه پست براش کامنت گذاشتن رو میده و جواب هیچ دونفری عین هم نیس!
شاید مسخره باشه ولی محبتش تو همین موضوع خلاصه نمیشه...
گفتم:
هر وقت خندیدی و چشات برق زد، تو چشمای من نگاه کن!
ولی من همش نگات میکنم!
بقیه فک میکنن که من تو خوب بودن حالش موثر نیستم. مهم نیس.
چیزی که خودش نوشت مهمه!
من از وقتی که بچه بودم نسبت به وزنهبردارهای ایرانی حس خوبس داشتم!
البته نه این که همه رو بشناسم ولی وقتی تو تلویزیون مسابقه رو نشون میداد، مشتاق بودم که ببینم!
از همون موقعی که رضازاده بود.
از همون موقعی که میگفت یااباالفضل و رکورد میشکست.
از همون موقعی که رو لباسش نوشته بودن یا ابوالفضل و بعد درستش کردن و نوشتن یا اباالفضل!
دیشب هم وقتی تو اخبار بهداد سلیمی رو نشون داد که داشت برای طلا تلاش میکرد، تو دلم گفتم انشاءالله گرفتی طلا رو!
اما امروز میبینم که میگه: «به این راحتی حقم رو خوردن تموم شد و رفت»
گریه میکنه و میگه...
بدتر از اون اینه که میگه: «شرمندهی دخترمم که شیش ماهشه و من یه ماهم ندیدمش، هنوز نمیدونه پدر چیه...»
این یکی دیگه از تواناییهای عجیبغریب معلمامون عه که در جناب مهندس ژاله دیده میشه!
این که مهندس ژاله تونست در طی یک روز، من رو که آدمی بودم که شاید تو کلاس خودمون، مثبتترین دید رو به کلاسش داشتم، به آدمی تبدیل کنه که حالم از کلاس امروزش به هم خورد!
البته ممکن هس که این یکی از تواناییهای من باشه که یه چیز رو قد چی گنده میکنم، اما فک کنم تا الان همه دیگه متوجه شدن که من نسبت به دیده شدن توسط نامحرم بیشتر از حد واکنش نشون میدم و من با این موضوع مشکل ندارم!
جملهبندی افتضاحه، مهم نیس اگه نفهمیدین، امروز آدمای زیادی حرف منو نفهمیدن!
من قرار نیست سهشنبه با ناراحتی بشینم سر کلاس فیزیک، من قراره امروز رو فراموش کنم...
یه خانومه و یه آقاهه هستن تو اینستا، زن و شوهرن، ینی هنو کامل نه. مثلن عقدن.
بعد آقاهه زیر همه پستاش تگ #مهربونی #عاشقی میزد، خانومه هم یه طو دیگه جوابش رو میداد، خلاصه پست مشترک میذاشتن، قربون هم میرفتن، خوش بودن!
الان یه چند وقتیه آقاهه پست غمگین میذاره، بدون هشتگ، خانومه هم پست نذاشته دیگه...
ناراحتم براشون : (
من از این اتفاقا خیلی میترسم...
میگم بعضیا هنوز یه ماه نگذشته از کنکورشون چهقد خوب دارن توانایی مشاور شدنشون رو نشون میدن!!!
طرف از مدرسه هیچ خبری نداره، همیطوری حرف میزنه!!
حرف که نزده، داره سارا رو میییییزنه!!!
خو چتههههههه؟ آروووم یواشش! واستا ماعم بیایم!!!!