گوشه

به گوشه‌های پنهان سرک نکشید!!

گوشه

به گوشه‌های پنهان سرک نکشید!!

گوشه

آشنای محترم!
اگر گشتی و گشتی و گشتی تا آدرس این‌جا رو پیدا کنی و از راهی به جز رضایت خودم این‌جا رو پیدا کردی، حضورت در این‌جا و خوندن پست‌ها از طرف‌ت اشتباهه!
هم می‌فهمم، هم ناراحت می‌شم...
اگر با این خیال وارد شدید که قراره متن های ادبی جالب و دوست داشتنی بخونید، باید بهتون توصیه کنم که وقت‌تون رو تلف نکنید...

آخرین مطالب

۱۹ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

به طور عجییییییبی کپشن‌نویسی‌ش به من رفته!!!!!

۳۰ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۳۲

یه بنده‌خدایی، تقریبن سه سال پیش، به من گفت که تو دوستی‌ت تجدید نظر کن!

بعد من هر چند وقت یه‌بار، یاد حرفش می‌افتم، می‌خندم به بنده‌خدا! تو دلمم می‌گم چه حرفی زده بی‌چاره...

۲۹ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۵۲

عکاس یعنی این:

۲۹ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۲۲

ینی مریم که جواب همه‌ی پنجا شصت نفری که زیر یه پست براش کامنت گذاشتن رو می‌ده و جواب هیچ دونفری عین هم نیس!

شاید مسخره باشه ولی محبتش تو همین موضوع خلاصه نمی‌شه...

۲۸ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۳۴

گفتم:

 هر وقت خندیدی و چشات برق زد، تو چشمای من نگاه کن!

ولی من همش نگات می‌کنم!

بقیه فک می‌کنن که من تو خوب بودن حالش موثر نیستم. مهم نیس. 

چیزی که خودش نوشت مهمه!

۲۸ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۳۱

من از وقتی که بچه بودم نسبت به وزنه‌بردارهای ایرانی حس خوبس داشتم!

البته نه این که همه رو بشناسم ولی وقتی تو تلویزیون مسابقه رو نشون می‌داد، مشتاق بودم که ببینم!

از همون موقعی که رضازاده بود.

از همون موقعی که می‌گفت یا‌ابا‌الفضل و رکورد می‌شکست.

از همون موقعی که رو لباسش نوشته بودن یا ابوالفضل و بعد درستش کردن و نوشتن یا اباالفضل!

دیشب هم وقتی تو اخبار بهداد سلیمی رو نشون داد که داشت برای طلا تلاش می‌کرد، تو دلم گفتم ان‌شاءالله گرفتی طلا رو!

اما امروز می‌بینم که می‌گه: «به این راحتی حقم رو خوردن تموم شد و رفت»

گریه می‌کنه و می‌گه...

بدتر از اون اینه که می‌گه: «شرمنده‌ی دخترمم که شیش ماهشه و من یه ماهم ندیدمش، هنوز نمی‌دونه پدر چیه...»


۲۷ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۰۰

این یکی دیگه از توانایی‌های عجیب‌غریب معلمامون عه که در جناب مهندس ژاله دیده می‌شه!

این که مهندس ژاله تونست در طی یک روز، من رو که آدمی بودم که شاید تو کلاس خودمون، مثبت‌ترین دید رو به کلاسش داشتم، به آدمی تبدیل کنه که حالم از کلاس امروزش به هم خورد!

البته ممکن هس که این یکی از توانایی‌های من باشه که یه چیز رو قد چی گنده می‌کنم، اما فک کنم تا الان همه دیگه متوجه شدن که من نسبت به دیده شدن توسط نامحرم بیشتر از حد واکنش نشون می‌دم و من با این موضوع مشکل ندارم!

جمله‌بندی افتضاحه، مهم نیس اگه نفهمیدین، امروز آدمای زیادی حرف منو نفهمیدن!

من قرار نیست سه‌شنبه با ناراحتی بشینم سر کلاس فیزیک، من قراره امروز رو فراموش کنم...

۲۴ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۲۱

یه خانومه و یه آقاهه هستن تو اینستا، زن و شوهرن، ینی هنو کامل نه. مثلن عقدن.

بعد آقاهه زیر همه پستاش تگ #مهربونی #عاشقی می‌زد، خانومه هم یه طو دیگه جوابش رو می‌داد، خلاصه پست مشترک می‌ذاشتن، قربون هم می‌رفتن، خوش بودن!

الان یه چند وقتیه آقاهه پست غم‌گین می‌ذاره، بدون هشتگ، خانومه هم پست نذاشته دیگه...

ناراحتم براشون : (

من از این اتفاقا خیلی می‌ترسم...

۲۲ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۱۱

آقای پورسعید چه کرده!!!!

۱۹ مرداد ۹۵ ، ۰۶:۰۴

می‌گم بعضیا هنوز یه ماه نگذشته از کنکورشون چه‌قد خوب دارن توانایی مشاور شدن‌شون رو نشون می‌دن!!!

طرف از مدرسه هیچ خبری نداره، همی‌طوری حرف می‌زنه!!

حرف که نزده، داره سارا رو مییییی‌زنه!!!

خو چتههههههه؟ آروووم یواشش! واستا ماعم بیایم!!!!


۱۸ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۳۳