گوشه

به گوشه‌های پنهان سرک نکشید!!

گوشه

به گوشه‌های پنهان سرک نکشید!!

گوشه

آشنای محترم!
اگر گشتی و گشتی و گشتی تا آدرس این‌جا رو پیدا کنی و از راهی به جز رضایت خودم این‌جا رو پیدا کردی، حضورت در این‌جا و خوندن پست‌ها از طرف‌ت اشتباهه!
هم می‌فهمم، هم ناراحت می‌شم...
اگر با این خیال وارد شدید که قراره متن های ادبی جالب و دوست داشتنی بخونید، باید بهتون توصیه کنم که وقت‌تون رو تلف نکنید...

آخرین مطالب

۵۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

بعد از یه جنگ اعصاب به تمام معنا از پارک برگشتیم.

رفتم حموم، اون پیرهن خوش‌رنگه که از کیش خریدیم رو پوشیدم، اسپری سبز رو روی موهام خالی کردم چون دلم برات تنگ شده، موهام رو صاف کردم، گردن‌بند و دست‌بند با سنگ‌های قهوه‌ایم رو به خودم آویزون کردم، عطر مادر رو روی گردنم خالی کردم چون دلم برای مادر هم تنگ شده...

در آخر هم با تمام وجود خداروشکر کردم که موقع تحویل سال کنارم نیست! -__-

۲۹ اسفند ۹۶ ، ۱۹:۲۰

- بستنی‌ت چه مزه‌ای عه؟

+ خوش‌مزه‌ست

- :||



- بستنی‌ت چه مزه‌ای عه؟

* ...

- :||


من جای مامان بابای این بودم کبودش می‌کردم :|

۲۹ اسفند ۹۶ ، ۱۳:۱۲

بهم می‌گه کرم از خودته که اون لینک رو گذاشتی تو بیوی اینستات!

راست می‌گه ولی من خسته شدم دیگه!

از فکرهایی که ممکنه توهم باشن و دائم دارم ازشون فرار می‌کنم و دوباره بهم هجوم می‌آرن...

از خواب‌های مزخرف...

از ساعت‌هایی که به خاطر فکر کردن به اون تلف می‌شن...

تیر آخر رو زدم و حتا نمی‌دونم برای قدم بعد چه برنامه‌ای دارم!!

۲۹ اسفند ۹۶ ، ۱۱:۳۲

مامان‌م داره آب شدن باباش رو به چشم می‌بینه...

مامان‌م داره پیر می‌شه...

دارم روزهای وحشتناک رو با پوست و گوشت‌م حس می‌کنم و از نوک دماغ‌م نزدیک‌تر حس‌ش می‌کنم...


۲۸ اسفند ۹۶ ، ۱۸:۳۳

عین بدبختا افتادم رو گوشی که ببینم کی استوری‌هام رو می‌بینه که سوالی که ازش می‌خوام بپرسم رو استوری کنم که اگه خودشه لو بره!!!


۲۸ اسفند ۹۶ ، ۱۷:۱۰

احساس می‌کنم دیگه نود درصد آدم‌های قشنگ زندگی‌م رو دوست ندارم...

بعضی‌هاشون هنوز قشنگ‌ند و بعضی‌هاشون دیگه قشنگ نیستند و حتا زشت‌ند!!

هم‌چنین احساس می‌کنم قدر محبت‌هام و خودم دونسته نشده!

در کمال پررویی در بیان احساسات :)

۲۷ اسفند ۹۶ ، ۲۱:۲۵

پای صحبت راوی‌های راهیان نور که بشینی، یه غم خاصی رو توی حرف‌هاشون می‌تونی حس کنی! غمی که انگار داره می‌گه ما جونمون رو کف دستمون نذاشتیم که شماها الان ظلم کنید!!

دیروز توی هورالهویزه، آقاهه داد می‌زد و شکایت می‌کرد از اصول‌گرا و اصلاح‌طلب و میانه‌رو! از اونایی که می‌گفتن شماها برا پول رفتین! از اونایی که همه رو به کیش خود می‌پندارند...

این‌جا آدم‌های دوست داشتنی زیاده! آدم‌هایی که پوستشون سیاه‌سوخته شده ولی چهره‌شون نورانی عه. آدم‌هایی که با وجود چین بین دو ابروشون، وقتی می‌خندن دل می‌برن...

۲۶ اسفند ۹۶ ، ۰۸:۴۵

چرا باید یه آدم تو حسینیه‌ی شلمچه، ترکی مداحی کنه؟؟!!!

۲۵ اسفند ۹۶ ، ۲۰:۳۳

ضبط اتوبوس می‌خونه:

کاروان‌ها می‌روند

عاشقان را می‌برند

مقصد این قافله

دشت عشق‌م کربلا

ای پرستو، ای مهاجر...



و من می‌میرم برای جای خالی‌تون!

۲۳ اسفند ۹۶ ، ۱۰:۲۱

ما برای جلوگیری از ذره‌ای برخورد با جنس مخالف، حدود ده دقیقه سر جامون وایستادیم تا پسرا ازمون فاصله بگیرن! -__-

اردوی بسیج است دیگر...

۲۳ اسفند ۹۶ ، ۰۴:۵۲