امروز توی اولین مناظره ی سیاسی عمرم شرکت کردم!
مناظره بین زیباکلام، سلحشوری، پزشکیان و دانشجویان.
جمعیت زیاد بود و توی سالن مولانا جا نبود که حتا روی زمین بشینن ملت. شلوغ بود سر و صدا می کردند، شعار می دادند و قاعدتن همه ی شعارها چپی بود!
چپی که چه عرض کنم، می تونم بگم تمام شعارها در مورد حصر بود...
فریاد می زدند: یاحسین میرحسین
دختر و پسر! دخترها جیغ می کشیدند و می گفتند، پسرها فریاد می کشیدند...
دو ردیف جلوتر از من یه دختر چادری نشسته بود، زیر چادرش کلاه بافت گذاشته بود سرش.
زیباکلام که شروع به صحبت کرد، بعد از هر جمله یه چرت و پرتی تحویل می داد!!
وقتی وسط حرف های زیباکلام شروع کردن به شعار (یا حسین...) دادن، بعد از تموم شدن شعار بلند شد و وایستاد و داد زد: حسین به کمرتون بزنه اگر بهش اعتقاد دارید و ادامه داد...
هو ش کردند، پشت بلندگو گفتند نظم جلسه رو به هم نزن و خلاصه ساکتش کردند.
روی دلم موند که بهش بگم ببین مومن باید زیرک باشه، تو دقیقن اونی که باید باشی نیستی...
همه بلدند عقیده شون رو داد بزنند! این اولین کاریه که به ذهن هر آدمی می رسه!!
توی بازی سیاست، آدم های معمولی دوستی هاشون، عزت شون، سلامتی شون و خیلی چیزای دیگه رو ممکنه از دست بدن ولی آیا واقعن متوجه نیستن؟!
این آدمایی که امروز من دیدم، وافعن به دنبال حق هستند یا تحت تاثیر جو هیجان انگیزن؟
سیاست کجای زندگی منه؟ کجا باید باشه؟
باید بی خیال باشم و فقط مثل یه مرده ی متحرک رفتار کنم؟؟
باید چه کار کنم؟