الان که به اوضاعمون نگاه کنیم، خییییییلی به هم ریخته ست!
ولی این انقلاب هییییییچ فایده ای هم که نداشته باشه، این فایده رو داشته که تو محرم، صفر، فاطمیه، شعبان و رمضان، متنوع ترین مراسم ها برگزار می شن (با همه ی بدی ها و کاستی هاشون) و ما توی عمرمون حرف حساب های زیادی می شنویم...
22 بهمن مبارک!!
پا در رکاب راهوار خویش دارند..."
از کودکی صدای محبوبم صدای سراج بوده!
همیشه هم بابا می دونستن برا سر حال کردنم و جلوگیری از غر زدنم کافیه کدوم ترکش رو بذارن! (حالا اونم بعدن می ذارم)
سال سوم وقتی این شعر حمید سبزواری رو تو کتاب ادبیات خوندیم، داشتم بال در می آوردم!!
به جای صدای معلم صدای سراج تو گوشم بود...
یه فاتحه برای سبزواری و سلحشور هم بخونیم! :))
"... از خون جوانان وطن لاله دمیده
وز قامت سرو قدشان، سرو خمیده
در سایه ی گل بلبل از این غصه خمیده
گل نیز چو من در غم شان جامه دریده..."
حرفی ندارم دیگه!
صدای شجریان به خوبی گویاست...
از سرودها که بگذریم، دو تا ترک دیگه هستن که اگه چند دقیقه تو مزار شهدا قدم زده باشی و احیانا بغض کرده باشی، به راحتی تیر خلاص رو می زنن و اشکت رو در می آرن و سبکت می کنن...
"...قسم به فریاد آخر
به اشک لرزان مادر..."
این سرود همیشه باعث شده من بغضم بگیره و با توجه به متنش من هیچ وقت نفهمیدم که چرا تو مدرسه با کلی مسخره بازی و دست زدن می خوندیمش و هیچ کس هیچی بهمون نمی گفت!!
"... یک جهش مانده تا برکنی دام
یک قدم مانده
یک خیز
یک گام..."
بابا می گن که این سرود مجاهدین بوده!
اگه هم دقت کنیم، به جز شهید، اسم و نشونی از اسلام نیست.
مثلا در کنار کلمه ی "جمهوری"
با این حال، من عاااااشقشم!
از اون جایی که دلم یه ذرررررره شده برای حال و هوای مدرسه تو دهه ی فجر(که به جز مسابقه ی سرود، هییییییچ نوآوری و خلاقیتی نداشت)، دارم خودم رو با سرودها خفه می کنم! :دیییی
چندتاشون رو می خوام بذارم این جا!
کاش
یکی
به
حامد
همایون
میگفت
لازم
نیست
برای
ایران
آواز
بخونی
:||
خب بابا! شعر ملی اقتدار میخواد! استحکام میخواد! یهطوری آواز میخونه آدم رقصش میگیره -_-