خر زخمی
اون موقعها که تو حیاط و کوچه دوچرخهبازی میکردیم و بعدش تو راهپله مسابقه میذاشتیم، از بس از رو دوچرخه و تو راهپله افتاده بودیم، مثل خر زخمی بودیم!
من بیشتر! چون میخواستم ادای احمد و مصطفا رو در بیآرم که از رو بلندی در چاه که مثلاً به اندازهی سی سانت بود و حکم سکوی پرتاب رو داشت رد میشدن و بعدش یه خط ترمز میانداختن رو آسفالت، از این سر کوچه تا اون سر.
ولی من چون دلم میلرزید و سالهای کمتری بود که سوار دوچرخه بودم، سرعتم رو کم میکردم. برا همین دوچرخهم کج میشد و یا میرفتم تو دیوار بقلی، یا پهن زمین میشدم. اما اگه از رو سکوی پرتاب رد میشدم، خط ترمز رو میانداختم رو آسفالت! حالا درسته اندازهی این سر تا اون سر کوچه نبود، ولی اندازهی دو وجب که بود :دی
حالا غرض از این داستانها این بود که اون موقعها که خر زخمی بودم، هیچ وقت نتونسته بودم روی پام، قبل از انگشتهام، اونجایی که جای بندهای دمپایی لا انگشتی عه رو کبود کنم!!
بالاخره تونستممممم : دیییی