خودت می دونی چی می خوای؟
از حال و روز این روزهای دانشگاه سوالی نداری؟
از سطل آشغال های آتیش گرفته؟
از دانشجوهای ستاره دارمون؟
از سیاست زده هایی که چون یه روزی تونستن در دانشگاه رو از لولا بشکونن فک می کنن تونستن مراتب اعتراضشون رو به گنده های مملکت برسونن؟
از حالت تهوع م نسبت بهشون؟
سوالی نداری؟
مطمئن باش اگه اینا رو ازم بپرسی به خوبی می تونی اذیت م کنی و باز من برم توی فکر که آیا این اذیت کردن ها همون اذیت کردن های معروفه؟ یا صرفن یه خوش گذرونی ساده ست؟
راستش اون سوالا رو می خواستم از خودت بپرسم و الان اگه تلگرام وصل بود ازت پرسیده بودم...
اما یادم اومد که مکالمات مون، صرفن حرف هایی بوده که تو شروع شون کردی، چون ساعت از دوازده گذشته بوده!
کاش دیگه از ساعت دوازده شب به بعد، گوشی ت رو بذاری کنار...
کاش دیگه مزاحم فکرم نشی...
قرار نیست به خودم اجازه بدم که صحبت رو باهات شروع کنم!