عشقم مثلثات
سه شنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۶، ۰۹:۱۹ ب.ظ
امروز رفته بودم مدرسه، که با یکی از بچهها مثلثات کار کنم که برای امتحان فردای خانم غیبیِ قشنگ آماده شه!
یه دختر باهوش، خوشگل، شیطون با چشمهایی که برق میزنن. اون موقعها هم که تو مدرسه به عنوان دانشآموز و سال بالایی حضور داشتم، همیشه قیافهش رو دوست داشتم!
باهوش بود! چیزی کم نداشت به جز دقت. شاید خسته بود البته...
تمام چیزهایی که بابا بهم کمک کرده بود و با تمام گوشت و پوستم فهمیده بودم رو بهش یاد دادم.
قبلاً هم رفته بودم برا رفع اشکال، ولی نمیدونم چرا دلم میخواد این خیلی موفق شه...
اگه جاش بود، وقتی میخندید و لپهاش سرخ میشد میپریدم و یه ماچ محححکم میکردمش :دیییی
۲۰ شه الهی!
۹۶/۱۲/۰۸