پاکِقشنگم
يكشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۶، ۰۹:۴۲ ب.ظ
امروز یه سر رفته بودم مدرسه.
دلم یک ذره شده بود برای لب خند قشنگ ش!
وقتی نشسته بودم و با هم صحبت می کردیم، یاد اون روز افتادم که بردم توی دفترش، پرسید چته؟ زدم زیر گریه...
هیچی بهش نگفتم. اصلا هم یادم نیس که چی شده بود لابد حساسیت های پیش دانشگاهی انباشته شده بود :دییی
بغلم کرد و حال خوبش رو بهم قرض داد...
امسال، توی دانشگاه، پاک قشنگ م رو کم دارم. خیییییلی کم دارم. اون قدری که چندبار تو صحن دانشگاه فکر کردم دیدمش!!
دلم برای نگاه پر از دل گرمی روزانه ش تنگ شده...
چرا باید از آدمای قشنگ زندگی م دور باشم؟!
۹۶/۱۱/۱۵