گوشه

به گوشه‌های پنهان سرک نکشید!!

گوشه

به گوشه‌های پنهان سرک نکشید!!

گوشه

آشنای محترم!
اگر گشتی و گشتی و گشتی تا آدرس این‌جا رو پیدا کنی و از راهی به جز رضایت خودم این‌جا رو پیدا کردی، حضورت در این‌جا و خوندن پست‌ها از طرف‌ت اشتباهه!
هم می‌فهمم، هم ناراحت می‌شم...
اگر با این خیال وارد شدید که قراره متن های ادبی جالب و دوست داشتنی بخونید، باید بهتون توصیه کنم که وقت‌تون رو تلف نکنید...

آخرین مطالب

۱۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

دلم می خواد دویاره با شلوارک و آستین کوتاه تو کوچه دوچرخه سواری کنم! تند تند رکاب بزنم و صدای حرکت چرخ ها روی آسفالت بلند شه و بعد پام رو نگه دارم و این دفعه صدای زنجیر بلند شه...

باد چرخم کم شه و پخش شه رو زمین و جونم بالا بیاد که پرش کنم...

زنجیر از دور چرخ دنده ی عقب در بیاد و با دست درستش کنم و دستام سیاه شن...

من نتونستم برای خودم دوچرخه ی دنده ای داشته باشم چون وقتی که زورم می رسید با دنده ی سنگین پا بزنم، چادر سرم کرده بودم و دوست نداشتم تو خیابون با چادر دوچرخه سواری کنم!

آخرین دفعه ای که رفتیم کیش، هم دوچرخه سوار شدم، هم موتور روندم! اما نه آستین کوتاه تنم بود و نه باد می رفت لای موهام...

خدایا قسمت کن تو بهشت لطفا :)

.

.

.


* یه چیزی هم الان یادم اومد که کمی مرتبط با اینه و مقداری هم چندش آوره :دی

یکی از دفعاتی که داشتم اسکیت بازی می کردم تو کوچه، آدامس خرسی ای که تازه انداخته بودمش تو دهنم افتاد رو زمین و چون خییییییییلی حیفم اومد، از رو زمین کوچه برداشتمش و فوتش کردم و انداختم تو دهنم و یک ثانیه بعد یه تیکه کوچیک چوب که لاش گیر کرده بود رو از دهنم درآوردم :دیییییی

خب چی کار کنم؟ تصور از دست دادن یه آدامس خرسی نو اون قدر عقل از سرم پروند که حالیم نبود کف آشپزخونه و کف کوچه یه ذره متفاوتن...

* و این که دوچرخه م رو با مصطفا با اسپری رنگ کرده بودیم! :دی

۰۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۷:۵۷