- بستنیت چه مزهای عه؟
+ خوشمزهست
- :||
- بستنیت چه مزهای عه؟
* ...
- :||
من جای مامان بابای این بودم کبودش میکردم :|
- بستنیت چه مزهای عه؟
+ خوشمزهست
- :||
- بستنیت چه مزهای عه؟
* ...
- :||
من جای مامان بابای این بودم کبودش میکردم :|
بهم میگه کرم از خودته که اون لینک رو گذاشتی تو بیوی اینستات!
راست میگه ولی من خسته شدم دیگه!
از فکرهایی که ممکنه توهم باشن و دائم دارم ازشون فرار میکنم و دوباره بهم هجوم میآرن...
از خوابهای مزخرف...
از ساعتهایی که به خاطر فکر کردن به اون تلف میشن...
تیر آخر رو زدم و حتا نمیدونم برای قدم بعد چه برنامهای دارم!!
مامانم داره آب شدن باباش رو به چشم میبینه...
مامانم داره پیر میشه...
دارم روزهای وحشتناک رو با پوست و گوشتم حس میکنم و از نوک دماغم نزدیکتر حسش میکنم...
عین بدبختا افتادم رو گوشی که ببینم کی استوریهام رو میبینه که سوالی که ازش میخوام بپرسم رو استوری کنم که اگه خودشه لو بره!!!
احساس میکنم دیگه نود درصد آدمهای قشنگ زندگیم رو دوست ندارم...
بعضیهاشون هنوز قشنگند و بعضیهاشون دیگه قشنگ نیستند و حتا زشتند!!
همچنین احساس میکنم قدر محبتهام و خودم دونسته نشده!
در کمال پررویی در بیان احساسات :)
پای صحبت راویهای راهیان نور که بشینی، یه غم خاصی رو توی حرفهاشون میتونی حس کنی! غمی که انگار داره میگه ما جونمون رو کف دستمون نذاشتیم که شماها الان ظلم کنید!!
دیروز توی هورالهویزه، آقاهه داد میزد و شکایت میکرد از اصولگرا و اصلاحطلب و میانهرو! از اونایی که میگفتن شماها برا پول رفتین! از اونایی که همه رو به کیش خود میپندارند...
اینجا آدمهای دوست داشتنی زیاده! آدمهایی که پوستشون سیاهسوخته شده ولی چهرهشون نورانی عه. آدمهایی که با وجود چین بین دو ابروشون، وقتی میخندن دل میبرن...
ضبط اتوبوس میخونه:
کاروانها میروند
عاشقان را میبرند
مقصد این قافله
دشت عشقم کربلا
ای پرستو، ای مهاجر...
و من میمیرم برای جای خالیتون!
ما برای جلوگیری از ذرهای برخورد با جنس مخالف، حدود ده دقیقه سر جامون وایستادیم تا پسرا ازمون فاصله بگیرن! -__-
اردوی بسیج است دیگر...
شاید باورتون نشه، ولی ما اینجا یه ورژن مونث از امیر وضعیتسفید داریمممم!
وااای عالیهههه
خیلی دوستداشتنی عه...