افسرده
دوشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۱۵ ب.ظ
قبل از این که از در حیاط برم بیرون جوراب هام رو درآوردم، از در حیاط وارد شدم و قطره های آب از روی زمین ریختن روی پاهام و خیسشون کردن...
هنوز به تور والیبال نرسیده بودم که همه ی لحظه های آخرین بارونی که پارسال توی بهار اومده بود و با زهرا توی حیاط دعا کردیم یادم اومد.
اول دعا کردم که مادر خوب شن، بعدش گفتم که هر چی صلاحه...
#فاتحه
۹۵/۰۸/۱۷