برگرد زمان!
يكشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۶، ۰۸:۵۶ ب.ظ
امسال وقتی میرفتیم ورزشگاه، بچه کلاساولیا هم ژیمناستیک داشتن و میدیدمشون، همش با خودم میگفتم که چهقد از سنم راضیام! چهقد دوست ندارم جاشون باشم!
همیشه همینطور بوده، هیچوقت دوس نداشتم برگردم عقب، به جز دیشب.
دیشب از ته دلم میخواستم که بشم یه بچهی سه ساله!
که بشم یه بچه مثل خدیجه!
که وقتی خالهجون رو میبینم، فک کنم مادر اومده!
بیام و اسباببازیهام رو دونه دونه نشون خالهجون بدم و خیال کنم این مادره که روبهرومعه!
آخرش هم با خوشحالی تمام به بابام بگم: بابا! واقعنی مادر اومده...
اما من هنوز همون دختر هجدهسالم، که وقتی خالهجون رو میبینم باید مادر رو کنارش تصور کنم...
۹۶/۰۱/۱۳