گوشه

به گوشه‌های پنهان سرک نکشید!!

گوشه

به گوشه‌های پنهان سرک نکشید!!

گوشه

آشنای محترم!
اگر گشتی و گشتی و گشتی تا آدرس این‌جا رو پیدا کنی و از راهی به جز رضایت خودم این‌جا رو پیدا کردی، حضورت در این‌جا و خوندن پست‌ها از طرف‌ت اشتباهه!
هم می‌فهمم، هم ناراحت می‌شم...
اگر با این خیال وارد شدید که قراره متن های ادبی جالب و دوست داشتنی بخونید، باید بهتون توصیه کنم که وقت‌تون رو تلف نکنید...

آخرین مطالب

مصداق از دنده‌ی چپ پا شدن😒

سه شنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۱۰ ب.ظ

از اون‌جا که خدا وقتی دچار رو آفرید، حساسیت رو تا ابد هم‌راه‌ش کرد، این روزا چش‌ش داره از جا در می‌آد...

سر زنگ هندسه می‌گم...

نه اونی که فک می‌کنین رو نمی‌گم!😁

می‌گم: خانم! می‌شه برم بیرون چشم‌هام رو بشورم؟

می‌فرماد: برو

از پله‌های نیم‌طبقه رد می‌شم، دلم نم‌یاد با آب‌سردکن چشم‌هام رو بشورم، می‌رم پایین، یه خانمه داره تلفن صحبت می‌کنه، می‌گه: یا الله، بگو!!

من رو ندید، نفهمیدم به کی گفت، دارم می‌رم سمت حیاط، که می‌فهمم مخاطب‌ش کی بوده😁

پشت‌م رو می‌کنم و میییییییی‌دوم، احتمالن دید من رو😒

می‌آم بالا و با آب‌سردکن چشم‌هام رو می‌شورم و می‌رم سر کلاس.

تق

تق

تق

در رو باز می‌کنم.

فرمود: پاشو برو پیش مشاور، پاشو... (!) 

نمی‌فهمم کی رو می‌گه، کپ می‌کنم، که ییهو پا می‌شه.

رو به من می‌فرماد: برو باهاش بره پیش مشاور.

از بقلم رد می‌شه، گلوش درد گرفته‌ به نظرم، می‌خوام بغلش کنم، اما می‌دونم، نباید و می‌دونم دورم می‌کنه...

مونده‌م چی شده. آخه زودتر از من کاراش رو کرده بود، به‌تر از من، بیش‌تر از من...

خانم هندی!!!!!!

چرا؟

.

.

.

.

.

دست‌هاش، صداش، لب‌هاش، می‌لرزید...

چشم چپ من نبض می‌زد، دستام یخ بود، دست‌ش رو گرفتم،

دستم رو گرفت

💓

۹۴/۱۱/۱۳

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.